فعالان حقوق بشر در ایران
مصاحبهیی که در پیش رو دارید، با یکی از بازداشت شدهگان دو ماه اخیر صورت گرفته است که برای امنیت شخص مصاحبه شونده، نام و مشخصات وی نزد خبرگزاری هرانا محفوظ است.
نحوهی بازداشت شما چهگونه بود ؟
من به همراه یکی از دوستانام در راه بازگشت از محلکار به خانه بودیم که در خیابان انقلاب توسط نیروهای لباس شخصی و نیروهای گارد ویژه بازداشت و به پایگاه مقداد منتقل شدیم. در آنجا بیش از 60 نفر همراه با من در بازداشتگاه بودند که بعد از دو ساعت هر چند دقیقه، تعدادی از ما را برای گرفتن مشخصات فردی به اتاق بازجویی میبردند. از همان ابتدا فحاشی به ما شروع شد و با ضربات باتوم ما را تا بازداشتگاه به صورت وحشیانه میزدند، در طول این چند ساعتی که در بازداشتگاه بودیم فقط ما را کتک میزدند. نه غذایی به ما دادند و نه آبی. فقط یک بار ما را بیرون آوردند و اجازه دادند تا از سرویس بهداشتی آب بخوریم و بعد از گذشت کمتر از 24 ساعت به بازداشتگاه کهریزک منتقل شدیم.
نوع برخورد در کهریزک با شما چهگونه بود؟
وقتی ما با چشم بند و دست بند به وسیلهی یک خودروی ون از بازداشتگاه مقداد به یک مکان نا مشخص منتقل شدیم (که من در ابتدا فکر میکردم در اوین هستم)، ما را از ون پیاده کردند و از پلهکانی که به زیرزمین میرفت پایین آوردند. وقتی چشمهایام را باز کردم متوجه شدم در کانتینری هستم که فقط یک چراغ 100 وات داشت و یک کانال هوا. هفتاد و پنج نفر در یک کانکس جا گرفته بودیم. کمتر از دو ساعت از ورودمان نگذشته بود که برای اولین بازجویی به بیرون از کانتینر منتقل شدم.
شیوهی بازجویی چهگونه بود، اجازه داشتید وکیل داشته باشید و اینکه آیا در اولین بازجویی تفهیم اتهام شدید؟
من در آنجا نه تفهیم اتهام شدم و نه اجازه داشتم وکیل داشته باشم. اصلا به فکر این چیزها نبودم، اولین چیزی که میخواستم بدانم این بود که کجا هستم و چرا اینجا هستم. من که کاری نکرده بودم و اگر هم اعتراضی در خیابان کرده بودم "که نکردم" آیا باید با من و امثال من این برخورد را میکردند؟
در جلسهی اول بازجویی من را از راه پله زیر زمین بازداشتگاه بالا بردند و توانستم یک بیابان وسیع را جلوی خودم ببینم اما اجازه نداشتم رو برگردانم و پشت سرم را نگاه کنم. مرا به اطاق بازجویی بردند که روی زمین و با فاصلهی چند ده متری از درب ورودی زیر زمین بازداشتگاه قرار داشت. قبل از بازجویی و بعد از بازجویی با باتوم کتک میخوردم و بعد از فواصل نامنظم بازجوی من میآمد و از من سوالاتی میپرسید، به چه کسی رای دادی. نقش تو در اغتشاشات چه بوده. در آنجایی که دستگیر شدی چه میخواستی. چرا از کار اخراج شدی. مگر بچهی تو در این مملکت نمیخواهد زندهگی کند. اعتراف کن به خودت کمک کن. تا به حال کسی از اینجا زنده بیرون نرفته. از اینجا بیرون برو نیستی. به فکر این نباش که خانوادهات را ببینی و ... جنس گفتار اینگونه بود تا به شدت در آن شرایط مرا زیر فشار قرار بدهند و بتوانند از من اعتراف بگیرند.
وضعیت در بازداشتگاه از لحاظ امکانات، بهداشت و غذا چهگونه بود؟
در ایام بازداشت که بیش از 58 روز به همراه 75 نفر دیگر در کانتینر، زیر زمینی قرار داشتیم یک سرویس بهداشتی در بازداشتگاه قرار داشت که از وضعیت بهداشتی بسیار بدی برخوردار بود. هر پانزده روز یک بار بدون داشتن وسایل بهداشتی اجازهی حمام رفتن داشتیم و وضعیت تغذیه بسیار بد و نامناسبی در آنجا بود .
صبحانه یک تکه نان و یک لیوان آب، نهار و شام به فواصل نامنظم با کیفیتی بسیار پایین و مقداری بسیار کم. اما آنقدر گرسنه و تشنه بودیم که به همان هم راضی بودیم. در این مدت فقط یک بار رنگ مرغ را دیدیم.
وسایل بهداشتی اصلا در اختیار ما قرار نداشت، یکی از بازداشت شدهگان وقتی با بازوی کاملا شکاف برداشته بر اثر شکنجه در حین بازجویی و اعتراف گیری در حالتی نیمه جان، به بازداشتگاه بازگردانده شد، تا روزی که من در آنجا بودم هیچ گونه امکانات بهداشتی برای پانسمان او در اختیارش قرار ندادند و دست او به شکل بسیار بدی عفونت کرده بود.
حدود سنی کسانی که در بازداشت بودند چند سال بود؟
اکثرا بالای 30 سال بودند فقط دو جوان 23 یا 24 ساله آنجا بودند که بعد از 22 روز آنها را به جایی دیگر منتقل کردند که یکی از آنها دانشجوی پزشکی و دیگری دانشجوی حقوق بود. ما بعد از انتقال آنها دیگر خبری از آنها کسب نکردیم .
چه وقت متوجه شدید که در کهریزک هستید؟
فکر میکنم روز چهل و سوم بود که به من گفتند میتوانی به خانوادهات بگویی که در کهریزک هستی و برای وثیقه گذاری باید به دادگاه انقلاب مراجعه کنند.
برای گرفتن اعتراف از چه شیوههایی استفاده میکردند؟
چیزی که در مورد من رخ داد زیر فشار قرار دادن من از طریق خانواده و فرزندم بود بدین شکل که فیلمی از پسر من در یکی از خیابانهای تهران تهیه کرده و برای من در یکی از جلسات بازجویی پخش کردند و بازجو مرا تهدید کرد که پسرت در بازداشت قرار دارد و اگر اعتراف نکنی به بچهی تو تجاوز خواهیم کرد. کنترل خود را بعد از دیدن فیلم از دست دادم و شروع به فریاد زدن کردم. التماس میکردم به پسرم کاری نداشته باشید، آنقدر با باتوم مرا زدند که از حال رفتم و مرا به بازداشتگاه منتقل کردند.
شبها صدای اعتراف گیری از بازداشت شدهگان آنچنان زیاد بود که نمیتوانستیم بخوابیم، صدای فریاد کسانی که زیر شکنجه فریاد میزدند: "نزن تو را به خدا نزن". "میگویم هر چه بخواهی میگویم". "اعتراف میکنم" تا صبحها ادامه داشت.
گاهی اوقات دستههای پنج نفره ما را از سلول بیرون میآوردند و با باتوم میزدند تا از حال میرفتیم. بر اثر این شکنجهها پردهی گوش راست من پاره شد و آثار کبودی بر اثر ضربات باتوم روی بدنام به یادگار ماند. این را هم اضافه کنم. ما حداقل هفتهیی سه بار با باتوم شکنجه میشدیم و هر روز بازجویی میشدیم. در مدت 58 روز بازداشت من 58 بار بازجویی شدم.
در این مدت به چیزی اعتراف کردید؟
چیزی وجود نداشت که بخواهم اعتراف کنم. من در حال رفتن به خانه بودم .
وقتی آزاد شدید در بازداشتگاه شخص دیگری بود؟
من فقط به همراه سه نفر دیگر آزاد شدم و در بازداشتگاه ما 70 نفر دیگر باقی مانده بود. این در حالی بود که من بعد از آزادی متوجه شدم اعلام کردند که کهریزک بسته شده این در حالی بود که یک هفته از انتشار این خبر گذشته بود اما صدها نفر هنوز در آنجا نگهداری میشدند و اخبار مربوط به بسته شدن کهریزک کاملا کذب است و من شک ندارم هنوز هم در آنجا افراد بیگناهی همچنان بازداشت هستند. به جز بازداشتگاهی که من در آن بودم تعدادی بازداشتگاه به همان شکل وجود داشت که من از تعداد آنها بی اطلاع هستم اما از صدایی که شبها میآمد شک ندارم که تعداد زیادی بازداشتگاه مخفی آنجا وجود دارد.
*** لازم به ذکر است که در طی مصاحبه، وی چندین بار بر اثر فشارهای وارده و یادآوری خاطرات دوران بازداشت به دلیل شرایط بد روحی، مجبور به قطع مصاحبه و پس از چند دقیقه ادامهی مصاحبه شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر