پس از گذشت بیش از سه ماه از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران، هنوز بحث درباره رویدادهای پس از آن، اعتراضها و سرکوبهای پس از ۲۲ خردادماه ادامه دارد.
از جمله این بحثها مسئله تجاوز به برخی بازداشتشدگان در سه ماه اخیر در زندانهای ایران است، گزارشهایی که هرچند هنوز در دادگاهی بررسی نشده، اما مطرح شدن آن در نامههای اعتراضی و سرگشاده مهدی کروبی، یکی از دو نامزد اصلاحطلب انتخابات ۲۲ خرداد، آن را از حد شایعات پیشپاافتاده خارج کرد.
در این حال دو جوان معترض به نتایج اعلام شده انتخابات که بهتازگی از ایران خارج شدهاند مدعی هستند که در بازداشتگاههای ایران به آنها تجاوز شده است.
ابراهیم شریفی، دانشجوی کامپیوتر و دانشآموز زبان ایتالیایی، بوده و در ستاد مردمی مهدی کروبی به عنوان ناظر گردشی حضور داشته است و یکی از کسانی است که آقای کروبی به گفتههای او استناد کرده است.
مریم صبری میگوید از طرفداران آقای میرحسین موسوی است که در مراسم چهلم ندا آقاسلطان در بهشت زهرا دستگیر شده بود.صرف نظر از بعد سیاسی ماجرا، این که در جامعه ایران برخلاف تابوهای رایج کسانی حاضر میشوند از تجاوز سخن بگویند خود پدیدهای تازه و قابل بررسی است که در برنامه این هفته «نگاه تازه» با مریم صبری، ابراهیم شریفی و دکتر حسن مکارمی، روانکاو در فرانسه، به آن پرداختهایم.
دکتر حسن مکارمی از هر دو میهمان این برنامه میخواهد که خودشان را به اختصار معرفی کنند.
مریم صبری: من مریم صبری ۲۱ ساله هستم. در تظاهرات بعد از انتخابات دستگیر شدم و دو هفته زندان بودم. در زندان مورد شکنجه و آزار جنسی قرار گرفتم و پس از آن در ایران قایم شدم و سرانجام از ایران خارج شدم.
ابراهیم شریفی: من ابراهیم شریفی، ۲۴ ساله، ساکن تهران منطقه شمیران هستم. یک روز در راه مراجعت به منزل توسط افراد ناشناسی ربوده شدم و در زندان بارها مورد آزار و شکنجه قرار گرفتم و پس از این که به مورد اعدام ساختگی اعتراض کردم مورد تجاوز جنسی قرار گرفتم و بعد هم که دکتر گواهی داد من مردنی هستم و ممکن بود برایشان شر ایجاد کند، مرا کنار خیابان رها کردند.
دکتر مکارمی: آیا این امکان وجود دارد که منظور از تجاوز جنسی را شرح دهید؟
مریم صبری: من موقعی که بازداشت بودم گمان نمیکردم که چنین اتفاقی ممکن است بیفتد. اما پس از چند روز مرا بیرون آوردند و داخل یک سلول دیگر بردند و در حالی که چشمها و دستهایم را بسته بودند مورد تجاوز جنسی قرار دادند...
اینجا دکتر مکارمی میخواهد که خانم صبری دقیقتر ماجرای تجاوز را بیان کند که خانم صبری انگار این که در مطب دکتر نشسته باشد، بلاهائی که بر سرش آمده بود را بیان میکند. شکنجهگران مرتب فحش میدادهاند و مریم مرتب گریه میکرده است.
اما بازجویان با تحکم و خنده میگفتند: حالا هی گریه کن تا ببینیم چه کسی برای نجاتت میآید!مریم از ترس و لرز و هراسی که به هنگام تجاوز داشته سخن میگوید. او همچنین خاطرنشان میسازد که آن تجاوز اولین تجربه جنسیاش بوده است.
(رادیوفردا به خاطر برخی از مسائل نمیتواند گفتار دقیق خانم صبری را در اینجا درج کند.)
آقای شریفی به دکتر مکارمی اعتراض میکند که چرا از جزئیات ماجرا میپرسد. میگوید حالا یک اتفاق وحشتناکی افتاده و تابویی در ایران شکسته شده است. چرا باید جزئیات ماجرا گفته شود؟
او از تجربه خودش میگوید که چگونه بارها دست به خودکشی زده و کلمه «تجاوز» چگونه او را تا پای مرگ پیش برده است. او از قاضی مقدم مثال میآورد که گویا میخواسته اندازه «دخول» و غیره را هم بداند.
آن گاه به اختصار میگوید که پس از روز چهارم زندانی شدنش و به هنگام اعدام ساختگی اعتراض میکند و میخواهد که واقعا او را اعدام کنند و آنان در پاسخ لگدی به شکمش میزنند و یکی دستور میدهد که فلانی را ببرید و حاملهاش کنید!
شریفی از مصائب زندگی خود میگوید که حتی در خارج از کشور هم زندگی عادی ندارد و مدام در فکر خودکشی است و در حقیقت دوستانش مانع میشوند.
او حتی رویش نمیشود که با خانوادهاش تماس بگیرد.آقای شریفی از تابوهای جامعه ایران سخن میگوید که انسان همواره در چنین مواردی احساس شرم میکند تا درد و مصیبتش را با دیگران در میان بگذارد.
دکتر مکارمی یادآوری میکند که چگونه حتی صحبت کردن پیرامون چنین مطالبی برای انسان دردناک است و انسان به هنگام بازگویی آن دچار رنج مضاعف میگردد.
خانم صبری از بیخوابیها و کابوسهای شبانه سخن میگوید... او همواره آن صدای جیغ و فریادهای دردناک را میشنود...
او مدام چهره کسی که او را برای آخرین بار مورد تجاوز قرار داده در خواب و بیداری میبیند. میگوید که چهار یا پنج بار او را مورد تجاوز قرار دادهاند و آخرین آنها حتی به هنگام آزادیاش مرتب به او تلفن میکرده و تهدیدش میکرده ...
آقای شریفی سعی میکند که آن قدر خود را در طول روز خسته کند که بیهوش بیفتد... اما به هنگام خواب کابوس آن کس متجاوز مدام به سراغش میآید و او به دنبال دستبندهایش میگردد...
او از قاضی مقدم و دیگر ماموران قوه قضائیه و بازجوها میگوید و حتی حالا که در ایران نیست گمان میکند آنان ممکن است به سراغش بیایند و ... او ساعت دو نیمه شب به خواب میرود و همواره ساعت پنج یا شش صبح بیدار میشود.
به مکانهای عمومی میرود تا تنها نباشد. ... از تنهایی میترسد. حیرت میکند که در حکومت اسلامی چنین حوادث وحشتناکی رخ میدهد.
خاطرنشان میسازد که پدرش از اعضای نیروی انتظامی است و هنوز نمیتواند باور کند که در حکومت اسلامی چنین اتفاقاتی افتاده است...
خانم صبری پیش روانپزشک میرود، ولی رویش نمیشود از ماجرای تجاوز سخنی بگوید... آقای شریفی هم همین طور. او اشاره میکند که فقط با آقای کروبی درد دل کرده است و از شجاعت آقای کروبی ستایش میکند.هر دو از تجربههای خود سخن میگویند و هر دو مواردی را میگویند که پس از فاش شدن ماجرایشان باخبر شدهاند که این مصائب برای دیگران هم اتفاق افتاده، ولی قربانیان به خاطر «ترس از آبرو» ترجیح دادهاند که سکوت کنند.
رادیو فردا