۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

سوگند

اشک را دیگرتوان ایستایی نیست و بغض لحظه لحظه می نمایاند خویشتن زبان گشودن نتوانم که ظلم این دژخیمان قلب در حنجره می تپاند وشوق مبارزه لحظه لحظه قدم هایمان استوارتر می کند. اکنون به انتظار آنی نشسته ایم که در لجن زار ذهنتان هم نمی گنجد. آری انتظار روزی می کشیم که خونمان را چون اشک غلطان دیدۀ مادرانمان بر صحرای خشکیدۀ ظلمتان بیافشانیم تا درخت تنومند آزادی را توانی دو چندان باشد. اما نیک بدانید که با خدایمان عهدی بستیم وسوگندی یاد کردیم.... سوگند به اشک کودکان محروم که کماکان غرق اشک و حسرتند سوگند به عهد خون فشان یارانمان بر نگاه آخر شهیدانمان سوگند بر خروش خون عاشقانمان سوگند به خدا سوگند که تا هزاران تنتان به جهنم ابدی رهسپار نکنیم قطره خونمان دریغ چرا که بر آنیم بودتان نبود ، و بنای ظلمتان سرنگون سازیم و فردای آزادی را به نظاره بنشینیم. باشد که کاخ ظلمتان را توان استقامت بر باد رخش ارتش یلان را نباشد. یار محمد زهی(خاش)

۱ نظر:

ناشناس گفت...

بنام خدا
براستی که اعدام جوانان بلوج در شهر زاهدان با لباس مقدس بلوچی توسط اشغالگران زابلی و همزمان شعاردادن علنی برعلیه ملت بلوچ و مقدسات اهل سنت در واقع اعلان جنگ و نوعی قدرت نمایی اشغالگران زابلی در زاهدان بود از عموم مبارزان خواستارم با توجه به تغییر بافت جمعیتی شهر زاهدان عمده فعالیت های مبارزاتی خود را در این شهر اجرا کرده تا از این طریق بتوانیم ادامه حیات و زندگی خودمان را همچون گذشته در زاهدان که قطعا مرکز بلوچستان غربی است استحکام ببخشیم و نگزاریم اشغالگران زابلی بافت جمعیتی بلوچستان خصوصا شهر زاهدان را به نفع خود عوض بکنند . با امید و اتکال به خداوند و زحمات تمامی مبارزان بلوچستان قطعا به خواسته قانونی و به حق خودمان خواهیم رسید .
محمد از مکران